بخشی از اعترافات



من آدم منحرف العرف و منحرف الشرعی بودم. داغ چوبش را با ضرباتی شاید شایسته اما به اندازه از نهاد «آموزش و پرورش» دیده‌ام. یادم می آید در کلاس راهنمایی دو نفر کنجکاوی جنسی کردند و دست به عصایشان شدم. هم کلام من شدند چون از نظر آن ها، «من» راه‌حل را می‌دانستم. ذهن، گشتاور جنسی داشت. منم به طبع خیال انگیزی که کل وجودم را پر کرده بود، شایستگی جنسی‌شان را شورآلود برمی تابیدم و می‌ستودم. هفته‌ای گذشت. یکیشان به من نگاه هم نمی‌کرد. مطمئن بودم بجا نمی‌آورد. دیگری هم جور و پلاسش جمع شد. همان روزها در صف «خوراکی ها» ایستاده بودم. پسربچه ها به عادت بچگانه همدیگر را هل می دادند. داشتم بند کفشم را می بستم که چند «گولاخ» به اتاق مدیرم بردند. هنوز کامل دخول نکرده، چند ضربه به سرم آورد. از شدت ضربات بدنم سست شد. به علت جثه نازکم در مقابل چهارشانه ای مثل او، نمی توانستم حرکتی سزد متقابل انجام دهم. ضربات ادامه یافت و به هق‌هق افتادم.
چند روزی گذشت تا بلاخره توانستم از پسر کنجکاو حرف بکشم. می‌گفت باید پیشمان بماند و جایی درز نکند. گفتم: باشد. گفت: بعد از حرف هایی که زدیم آقای مدیر به خانه‌مان زنگ زد و به پدر گفت: "پسرتان با افراد ناسالم معاشرت می کند. مواظبش باشید." پسرک هم تحت تاثیر قرار گرفته بود و دو هفته ای با من حرف نزد تا اینکه نطقش را باز کردم. مدیر همیشه مرا می ستایید. چه در لفافه، چه در خلوت. البته این حرف و حدیث ها مجملی درازتر دارد. از انحراف به القوه‌ام خوب می دانست. انحرافی که به حراج ِ یک برآورد منصفانه، تنها «کنجکاوی شورآلود جنسی» نام داشت.
سال سوم دبستان به دلیل رسوایی در یک «شوخی جنسی» که توسط چند دشمن خونین خبررسانی شد، توبیخ شدم. خیلی خونسرد بودم ولی دوستم گریه می گرد. صادقانه، در حس و حالم کم‌تاثیر نبود.
یادم مانده دو روز تمام هر زنگ بیست دقیقه کنار دفتر منتظر می ماندیم تا آن ها حرف های درگوشی‌شان را بزنند. بله، اتهام «دودول بازی محسوس» بود.
سال چهارم دبستان، بخاطر ریدن به معلم عینکی‌مان، کتکی طوفانی خوردم. نمونه بارزش همان ضربات سرگیجه‌آور محکم و تندی بود که فرود آمد. آن سال به معلم عینکی‌ام، هم بی توجه بودم، هم گستاخ. از کتکش بدجور هق‌هقم درآمد. پدرم گریه‌ام را دید، ولی پدرش را در نیاورد. به نظرش کتک‌زدن او در خیابان فایده ای نداشت، هرچند از او درخواستش کردم. آقای معلم دو سال بعد مرد. فکر کنم از مرگش خوشحال شدم.

Comments

Popular Posts