زن و زار و زندگی
یکبار از سگی دیوانهوار ترسیدم و سگ، دیوانهوار از من ترسید. آن ترس را به این خاطر در خودم در وهله ی نخست و سپس در وجود سگ نهادینه کردم، حاصل وحشتی جانفزا و لحظهای و جنونآمیز بود تا لحظهای جنون آمیزتر پیدا کنم. از تجربه ی وحشت اهل کاشانه به من «از زن و زار و زندگی افتاده» گفتند.
Comments
Post a Comment