نه راستی. نه، راستی؟
از بوی سرکه تنفر دارم. وقتی تمام خونه بوی سرکه می دهد. راهپله ها و خانه، دوش خراب ِ حمام و زندگی سگی بی امید در اتاق در بسته. وقتی هیچکس نیست. تمام آرزوهایم حتی نسبت به سال پیش به گل نشسته است. همه چیز بدتر از بد شده است. شاید این آخرین باری باشد که همه به گل نشستیم. شاید خوب شوم. شاید نیک و روراست و یک دندگی من زیر بار ِ فشار ِ این همه کثافت خدشه دار شده باشد.
راه را، نمی دانم. برای من که لذتی گوارا برده ام، شکست خوردن محتمل می نماید.
Comments
Post a Comment